۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

معرفی کتاب | از هر دری سخنی

خانمم از دانشگاه زنگ زدو گفت یک مجموعه سه جلدی کتاب  از دکتر محسنیان راد دیده است که قیمتش 22هزار تومان است.اسمش (ایران در چهار کهکشان ارتباطی) است.نوشته ها در خصوص سیر تحول تاریخ ارتباطات در ایران،از آغاز تا امروز است.میگفت بخرم یا نه ؟گفتم گران است و نهایتا قرار شد که نصفش را من بدهم و نصفش را او.می بینید چه روزگاری شده است آدم باید کتاب را هم شراکتی بخرد!آنهم در زمانه ای که سر هر چهار راهی سی دی مبتذل را مجانی می دهند و مواد مخدر را مجانی تر! بگذریم .مقدمه اش را خواندم بنظرم جالب آمد برای شما هم می نویسم که بخوانید.بعدا دیدم که کتاب خوبی است و خیلی بیشتر می ارزد.من شروع کرده ام به خواندنش البته چون با خانمم شراکتی خریده ایم شراکتی هم می خوانیم ! اگر پیش خودتان بماند و به او نگویید ،گاهی سر کتاب یک کمی هم دعوا میکنیم!اگر عمری باقی بود و خواندمش سعی میکنم خلاصه اش را برایتان بنویسم .البته اگر تا آن زمان شما زودتر از من نخوانده بودیدش !این هم مقدمه کتاب :
سلام
می گویند:(برای کتابی که حاصل هفت سال کار از جمله 3سال کار مستمر و بی وقفه است،باید مقدمه ای طولانی و متناسب نوشت )
می گویم:(اجازه دهید به جایش ،یک آرزوی کوتاه ،اما فعلا غیر ممکن را مطرح کنم،آرزویی که عملا در آغاز فصل دوم در ذهن من شکل گرفت وآن هنگامی بود که از خواننده کتابم تقاضا کردم که کمک کند تا با ترکیب فلم من و ذهن زیبای او ،فراتر از انچه در سینما و با تمهیدات رقومی انجام می شود،با هم به دو هزار سال قبل برویم و یک پدیده شگفت انگیز ارتباطی را باز سازی کنیم.در واقع همان موقع بود که آرزو کردم ای کاش فن آوری ارتباطات به آنجا رسیده بود که می توانستم چهره خواننده کتابم را ببینم)
متعجب می گوید:(چنین چیزی غیر ممکن است!)
می گویم:(شاید یک قرن دیگر ،ممکن شود،در آن صورت خوش به حال  نویسندگان آن روزگار)
می دانیم که در گذشته ،بعضی ها آینده ارتباطات در جهان را پیش بینی کرده اند.مارشال مک لوهان،ارتباط شناس برجسته کانادایی یکی از آنها بود.او سالها پیش گفت که انسان در طول تاریخ ،سه کهکشان ارتباطی را طی کرده است:ابتدا در کهکشان شفاهی بوده ،بعد به کهکشان گوتنبرگ رفته ،سپس به کهکشان مارکنی مهاجرت کرده است و سر انجام به دهکده جهانی خواهد رفت.
من ،جسارت می کنم و می گویم انسان ایرانی پس از کهکشان شفاهی به کهکشان دیگری رفت و بعد از آن بود که وارد کهکشان گوتنبرگ و مارکنی شد.قصه او ،روایت چهار کهکشان است نه سه کهکشان.علاوه بر این گفته ام که او مانند بقیه جهانیان ،پس از دهکده جهانی به جای دیگری خواهد رفت که نامش را طی چند سال گذشته و در کنفرانسهای این سو و آن سوی جهان (بازار پیام )گفته ام. حالا هم می گویم شاید روزی فرا رسد که نویسندگان بتوانند تصویر خوانندگان کتاب خود را ببینند.شاید!
به هر حال هنوز عصر چنین ارتباط دو سویه ای میان من و شما فرا نرسیده و متاسفم که سعادت دیدارتان را ندارم؛اما شما را ستایش میکنم که در عصر ارتباطات و کوتاه نویسی رقومی ،چنین حجمی از کتاب کاغذی را خواهید خواند.
برای انکه بتوانم مقدمه را کوتاه کنم ،توضیح در باره روش تحقیق این کتاب را به انتهای فصل سیزده و تقیم سپاس به بزرگوارانی که مرا در این کار سنگین یاری داده اند را،به آخرین صفحه کتاب منتقل کرده ام .
خداحافظی را می گذارم برای بعد.
مهدی محسنیان راد - تیرماه 84

دوست! | از هر دری سخنی

مرگ را دانم ولي تا كوي دوست
راهي ار نزديكتر داري بگو!

فاطمه (ع) | از زبان دیگران

هنگام رحلت پيغمبر فاطمه (ع)هنوز 30سالش نبود پدرش او را (ام ابيها )مي خواند از محبتي كه به او داشت .فاطمه (ع) هم پدر رابه حد پرستش دوست مي داشت و در همه كاري خشنودي او را مي جست . زني بود صبور و پركار. در نگهداشت خانه و پرورش فرزند حوصله اي تمام داشت.فقر و بي برگي راكه  در سالهاي نخستين در خانه شوهر داشت با صبر و شكيبايي هموار مي كرد.با گرفتاريهايي كه در خانه داشت از پارسايي بيشتر اوقاتش در نماز و روزه مي گذشت .همچنين در زيارت قبور و در دستگيري محتاجان.لاغرو نازك  اندام بود.راه رفتنش به پيغمبر مي مانست و سخن گفتنش نيز.لكن بر خلاف پندار عيبجويان نه بيمار گونه بود و نه دائم در حال گريه .اگر روايتهايي هست كه از ناتواني و نالاني او حاكي است در واقع حال او را در هنگام رنجوري پايان عمر نشان مي دهد.دو بار سفر كردنش به مكه چند بار فرزند زادنش بعلاوه سختيهايي كه در كارهاي خانه تحمل مي كرد نشان مي دهد كه بنيه اي سالم داشت. در كودكي به پدرش علاقه اي شديد مي ورزيد. در مكه از مرگ مادرش رنج بسيار بردو از جفايي كه مشركان در حق پدرش مي كردندچندين بار در تاب شد.در مدينه بعد از واقعه احد به پرستاري و همراهي  پدر مي پرداخت . به سر قبر شهيدان مسلمان مي رفت و براي آنان دعا مي كرد. در رنجوري پدر رنج بسيار برد و مكرر از بيتابي گريست.يك بار گويند پيغمبر در اين حال در گوش او چيزي گفت و فاطمه به تلخي گريه كرد .بعد چيزي ديگر گفت و وي لبخند زد. گفته اند اول بار پيغمبر  وي را از مرگ خويش خبر داد و او از نوميدي گريست بعد وي را مژده اي داده بود به ديدار،و او از شادي تبسم كرده بود.اما وفات پدر براي فاطمه (ع)خيلي بيش از آنچه انتظار ميرفت دردناك شد.خاصه كه خليفه گزيده قوم ابوبكر و مشاور او عمربن خطاب در حق وي چنان كه چشم داشت دلجويي نكردند.بلكه از همان روزهاي نخست براي انكه علي (ع)و هم آندسته از انصاررا  كه از بيعت با خليفه امتناع داشتند به بيعت وادارند خانه فاطمه(ع) را تهديد كردند. حتي گويند عمر بر در سراي او هيزم گرد آورد تا برافروزد و خانه را آتش زند.. در باب فدك نيز دعوي اورا به چيزي نگرفتند و او را ازرده خاطر كردند......صد روز و بقولي 6ماه بعد  از پدر وفات يافت . شب هنگام او را بخاك سپردنداز آن كه نمي خواست ابوبكر بر جنازه اش نماز گذارد.
برگرفته از كتاب بامداد اسلام تاليف دكتر عبدالحسين زرين كوب